شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

❤ تنهایی❤

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

good bye summer

سلام به همه ی دوستان خوبم...

حالتون چطوره...؟

من که حالم زیاد خوب نیست...چون تابستون داره تموم میشه...

اما از یه نظرم خوشحالم... چون مدرسه ها هم دارن شروع میشن...

براتون ارزویه موفقیت میکنم...

و امیدوارم که امسال تو درساتون موفق باشید...

منم همه ی شمارو دوست دارم...

به خاطره همه ی نظراتونم ممنون...

وقتی که برام نظر میزارید واقعا خیلی خوشحال میشم...

به دادن نظراتون ادامه بدید... منم سعی میکنم که بیشتر براتون نظر بزارم...

فعـــــــــــــــــــــــلا بـــــــــــــــــــــــــــــــای بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــای همگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی



دوست دارم

می نویسم "دوستت دارم"

نگو تکراریست...

شاید روزی برسد که نباشم تکرارش کنم..

زندگي دفتري از خاطره است

زندگي دفتري از خاطره است يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم

مـعـادلہ ے چنـد مَـجهـولے 

شـده ام مـعـادلہ ے چنـد مَـجهـولے

ایـن روزهـا هـیـچ ڪس … از هـیـچ راهے مـرا نـمـیـفهمـَد …

♡baran♡

هوا گرفته بود باران میبارید

كودكی آهسته گفت:خدایا گریه نكن درست میشه


❤eshghe vaghee❤

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.زن جوان: یواشتر برو من می ترسم

مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!

زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم

مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری

زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی

مرد جوان: مرا محکم بگیر

زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟

مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه

روز بعد روزنامه ها نوشتند:

برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.و این است عشق واقعی. عشقی زیبا

eshgh

اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق می گذاشتم اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع می کردم اگر معمار بودم قصری از عشق می ساختم اگر سارق بودم فقط عشق می دزدیدم اگر بیمار بودم تنها شربتی که می نوشیدم فقط شربت عشق بود اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام می دادم اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمه نمی کردم اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز می کردم اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها می گفتم با عشق نرمش کنید اگر خواننده بودم فقط از عشق می خواندم اگر ناخدا بودم همیشه در ساحل عشق لنگر می انداختم اگر نجار بودم عشق را قاب می گرفتم

سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد!! خط اولي به دومي گفت ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ..!! دومي قلبش تپيد و لرزان گفت : بهترين زندگي!!! در همان زمان معلم بلند فرياد زد : " دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند مگر آنکه يکي از آن دو براي دیگری میشکست...

ashk

??? !!!Mage ashk che ghadr vazn dareke ba gerye kardan adam ehsase saboki mikoneeeee

❤ تنهایی❤

پريها... مونث هستند !!!

يك زوج در اوايل 60 سالگي، در يك رستوران كوچيك رمانتيك سي و پنجمين سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن. ناگهان يك پري كوچولوِ قشنگ سر ميزشون ظاهر شد و گفت: چون شما زوجي اينچنين مثال زدني هستين و درتمام اين مدت به هم وفادار موندين، هر كدومتون مي تونين يك آرزو بكنين.خانم گفت: اووووووووووووووووه! من مي خوام به همراه همسر عزيزم، دور دنيا سفر كنم.پري چوب جادووييش رو تكون داد و اجي مجي لا ترجي دو تا بليط درجه یک در دستش ظاهر شد.حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فكر كرد و گفت: خب، اين خيلي رمانتيكه ولي چنين موقعيتي فقط يك بار در زندگي آدم اتفاق مي افته، بنابراين، خيلي متاسفم عزيزم ولي آرزوي من اينه كه همسري 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم.خانم و پري واقعا نا اميد شده بودن ولي آرزو، آرزوه ديگه !!! پري چوب جادوييش و چرخوند و... اجي مجي لا ترجي و آقا 92 ساله شد!پيام اخلاقي اين داستانمردها شايد موجودات ناسپاسي باشن،ولي پريها... مونث هستند !!!

12